ابن شهر آشوب و قطب الدین راوندى گویند:
روایت شده كه امیرالمومنین على علیه السّلام مقدارى جو از یك یهودى قرض كرد، یهودى گفت:
باید در ازاى آن چیزى را به عنوان رهن در نزد من بگذارى. و على علیه السّلام چادر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را كه پشم بود به او داد. آن شخص چادر را گرفته و به خانه برده، در اطاقى گذاشت.
به هنگام شب زن آن شخص براى انجام كارى داخل اطاق مذكور گردید و نورى را دید كه اطاق را روشن كرده، فورا از اطاق خارج شد و آنچه را دیده بود به شوهرش اطلاع داد، مرد یهودى كه فراموش كرده بود چادر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در آن اطاق است
دَخَلَ الْبَیْتَ فَإِذَا ضِیَاءُ الْمُلَاءَةِ یَنْشُرُ شُعَاعُهَا كَأَنَّهُ یَشْتَعِلُ مِنْ بَدْرٍ مُنِیرٍ یَلْمَعُ مِنْ قَرِیبٍ
تعجّب نمود و به سرعت برخاسته داخل آن اطاق گردید و بلافاصله دریافت كه آن نور از چادرى ساطع مىشود كه امیرالمومنین على علیه السّلام آن را گرو گذاشته است.
پس آن مرد یهودى و همسرش از خانه خارج شده و هر یك به سوى اقوام
خویش شتافته و آنها را از معجزهاى كه دیده بودند آگاه نمودند، و در اثر این واقعه
هشتاد نفر از آنها به اسلام متمایل گردیده و ایمان آوردند.
(مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 387)
شعر در وصف شهدای مدافع حرم
ما را ز خاندان کرم آفریدهاند
یک موج از تلاطم یم آفریدهاند
ما را فدائیان پسرهای فاطمه
ما را شهید میر و علم آفریدهاند
ما را به اعتبار عنایات فاطمه
گریه کنان حضرت غم آفریدهاند
بهر بریدن سر اولاد عمروعاص
در جان ما غرور و غژم آفریدهاند
هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید!
زین رو ز شیعه عده کم آفریدهاند
دجال ها و حرمله ها را مهاجم و
ما را مدافعان حرم آفریدهاند
سید علی خامنه ای پیر عشق گفت:
” فریاد را علیه ستم آفریده اند “
آهنگری
با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از
دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید:تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست
داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می
دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت
دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ،
مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار!
حضرت رسول اکرم )صلی الله علیه و آله(
بِالصَّلاهِ یَبلُغُ العَبد إلَی الدَّرَجَهِ العُلیاءِ لأنَّ الصَّلاهَ تَسبِیحٌ و تَهلِیلٌ و تَحمِیدٌ و تَکبِیرٌ و تَمجِیدٌ و تَقدِیسٌ و قُولٌ و دَعوهٌ
به وسیله نماز بنده به درجه عالی و مقام والا می رسد، زیرا نماز تسبیح و تهلیل و تحمید وتکبیر و تمجید و تقدیس الهی است ،
نماز قول حق و دعوت به سوی حق می باشد
.
بحار الانوار، ج ۸۲ ص ۲۳۲ جامع احادیث الشیعه، ج۴، ص ۲۲
پاسخ امام هشتم علیه السلام به نامهی یکی از زائران
آقا میرزا حسن لسان الأطباء از اهالی اشرف مازندران نقل کرد در زمانی که
حاجی ملا محمد اشرفی از مشاهیر علما در زادگاه خود اشرف ( بهشهر ) زندگی
میکرد، من یک بار عازم زیارت حضرت امام رضا، علیه السلام شدم . برای خداحافظی و
امر وصیت نامهی خود خدمت ایشان رفتم و چون دانست که به زیارت ثامن الائمه
علیه السلام می روم، پاکتی به من داد و فرمود :
« در اولین روزی که به حرم مشرف شدی، این نامه را تقدیم امام رضا علیه السلام کن و در مراجعت جوابش را گرفته، برایم بیاور.»
با خود گفتم : یعنی چه ؟ مگر امام رضا علیه السلام زنده است که نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگیرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد که این مطلب را به ایشان بگویم و اعتراض نمایم .
هنگامی که به مشهد مقدس رسیدم، در اولین روز زیارت، برای ادای تکلیف نامه را به داخل ضریح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت برای زیارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجی را که گفته بود جواب نامهام را بگیر و بیاور، فراموش کرده بودم .
بعد از نماز مغرب و عشا درحال زیارت بودم که ناگاه صدای مأموری بلند شد که زائران از حرم بیرون روند تا خدام به تنظیف حرم بپردازند . وقتی نماز زیارت را تمام کردم، متحیر شدم که اول شب چه وقت در بستن است ؟ ولی دیدم کسی جز من در حرم نیست ! برخاستم که بیرون روم، ناگاه دیدم سید بزرگواری در نهایت شکوه و جلال از طرف بالا سر با کمال وقار به سوی من می آید . همین که به من رسید، فرمود : حاجی میرزا حسن ! وقتی به اشرف رسیدی پیغام مرا به حاجی اشرفی برسان و بگو :
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب
در این فکر بودم که این بزرگوار که بود ؟ که مرا به اسم خواند و پیغام داد
یک مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخی نشسته و بعضی
ایستاده به زیارت و عبادت مشغول هستند فهمیدم که این حالت مکاشفه بوده است .
وقتی به وطن مراجعت کردم، یکسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام
امام علیه السلام را به وی برسانم همین که در را کوبیدم، صدای حاجی از پشت
در بلند شد که :
« حاجی میرزا حسن ! آمدی ؟ قبول باشد . آری :
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب بزن به خانه و پس میهمان طلب
سپس افزود:« افسوس ! که عمری گذراندیم و چنان که باید و شاید صفای باطن پیدا نکردهایم !» (3)
(3) کرامات رضویه ، ج 2 ، ص 64.
پیکر پسر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم بیشتر ازین به او نگاه کنم. چه برسه بخواهم به او دست بزنم و یا جابه جایش کنم. آخر پایین تنه اش از قسمت کمر و لگن بر اثر موج انفجار شکافته و به هم پیچیده شده بود. طوری که پاهایش خلاف جهت تنه رو به بالا افتاده بودند. یک دستش هم از ناحیه کتف کاملاً له شده بود. تقریباً تمام بدن جوان تکه تکه شده و لهیده شده بود.
دردناک تر از همه وضع پدر و مادر سالخوردهء جوان بود که از خانهء محقرشان بیرون آمده با گریه و زاری او را صدا می زدند: عبدالرسول، عبدالرسول
وقتی دیدم پیرزن خودش را روی زمین انداخت و کورمال کورمال روی خاک ها دست کشید و جلو آمد تا خودش را به جنازه براسند، تازه فهمیدم چشمانش نمی بیند. به شوهرش نگاه کردم او هم نابینا بود.
پیرزن که دیگر به پسرش رسیده بود، روی جنازه دست می کشید و می گفت: یوما، یوما. مادر، مادر. پیرمرد هم جلوی درگاه خانه ایستاده بود و با گریه می گفت: عبدالرسول، عبدالرسول جاوبنی. عبدالرسول جوابم رو بده. انگار پیرزن از سکوت پسرش فهمیده بود اتفاقی افتاده است
آمده بود تفسیر نعمت ظاهر و نعمت باطن را بپرسد.
امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:
نعمت ظاهر، همان امام ظاهر است و نعمت باطن، همان امام غایب مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله)
پرسید: مگر امام غایب هم داریم؟
فرمود: آری!
امامی که از چشم های مردم غایب است.
ولی یادش از دل اهل ایمان غایب نمی شود.
او، دوازدهمین امام از اهل بیت است.
(مکیال المکارم، ج1،ص363؛ بحارالانوار،ج26،ص140)
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
توسل به بانویی که حاجت میدهد
آیت الله سیبویه علیه الرحمه عموی {مرحوم آیة الله میرزا احمد} آقای سیبویه واعظ که در کربلا ساکن و صاحب رساله بودند.
ایشان ازاولیا بودند روزی به من فرمودند: درزمان ما (عصر غیبت ) توسل بهحضرت نرجس خاتون سلام الله علیها کارها را زودتر راه میاندازد .
چرا که وقتی مادر به فرزند حرفی بزند فرزند مجبور است به حرف مادر گوش بدهد .
استاد مجتهدی می فرماید : من هر موقع کارم گیر میکند ، هزار صلوات نذرحضرت نرجس خاتون سلام الله علیها مادر بزرگوار امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) میکنم و کارم درست میشود .
آیتالله مجتهدی در درس اخلاقشان فرمودند:بهترین وسیله رسیدن به خدا اهل بیت هستند.چهل سال پیش من گرفتاری داشتم، یکی ازاولیا خدا درکربلا به من فرمودند: «به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها مادر گرامیامام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) متوسل شوید، ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان میفرمایند که پسرم، این شخص به من متوسل شده خواستهاش را بده هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»
آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند، شخصی پیش من آمد
و گفت: «آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.»
توسل به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها مادر بزرگوار امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف )
ختمی برای برآورده شدن حاجات
دو رکعت نماز حاجت بخوانید بعد سیصد و سیزده مرتبه صلوات بفرستید و یک بار سوره مبارکه انا فتحنا را قرائت کنید و ثواب انرا به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها مادر گرامی امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) هدیه کنید